جملات تفکر برانگیز وارزشمند

 

یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد

جملات فوق العاده ارزشمند و تفکر برانگیز

یك گل میتواند بهار را بیاورد

یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد

یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد

یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد

یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند

یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند

یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند

یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند

یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد

یك خنده میتواند افسردگی را محو كند

یك امید روحیه را بالا می برد

یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند

یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد

یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد

یك زندگی میتواند متفاوت باشد



:: برچسب‌ها: گل , خنده , سخن , ستاره , سخن ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 5 / 8 / 1390
واسه تو

 

 
 

واسه تو

تک تک ترانه هامو می نویسم واسه تو

ابر احساسمو بارون خیس خیسم واسه تو

زندگیم یه شورو حالی داره از عطر تنت

از شقایق ، رمز عشق و من میپرسم واسه تو

 

ای تو تک ستاره ی شب سیاه و ظلمتم

بی تو هرشب غمی سنگین میشینه تو غربتم

تو بمون پیشم همیشه که به عشق بودنت

همه عاشقونه هام با تو میان تو خلوتم

 

تویی اون عزیزترین خاطره ی رها شدن

یاد یک شب زیر بارون بیخیال قدم زدن

دیدنت مثل یه رویا واسه من غنیمته

هرگز این رویای عاشقانه رو به هم نزن

 

می شه با تو زندگی رو به فضای قصه برد

همه گذشته ها رو به فراموشی سپرد

با یه حرف خیلی ساده می شه باز عاشق شد و

میشه با یه بوسه ی شیرین در آغوش تو مرد

 

تن تو تنها پناهه واسه خواب گریه هام

از همه دنیا فقط همین یکی مونده برام

اگه تو یه روز بخوای سفر کنی از پیش من

هر کجا بخوای بری همراه تو منم میام

 

واژه ها خیلی کم ان برای از تو گفتنم

اونی که همیشه عاشق تو بود و هست منم

گرچه من هیچی ندارم که ببازم ولی باز

واسه خاطر تو دست به هر قماری میزنم

 

 

تو لایق آنی که ترانه هایم را هدیه به دستانت کنم .

واژه به واژه میپرستمت ای آنکه چشمان تو یک شب مرا شاعر کرد .



:: برچسب‌ها: بارون , شقایق , رمز عشق , ستاره ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 13 / 7 / 1390
دل من

 

دل من روی زمینه دل تو تو آسمونه
انقدر دوست دارم من که فقط خدا می دونه
بیا یه عهدی ببندیم ببینیم کدوم یک از ما
تا ته جاده ی دنیا بر سر عهدش می مونه
بعضی قلبا بی ستارن یه ستاره هم ندارن
شایدم ستاره هاشون مثل ما تو کهکشونه
برجای غرور بلندن که دارن به ما می خندن
کاش با هم بریم یه جا که بر خلاف شهرمونه
یادمه پرسیدم از تو که می شه با هم بمونیم ؟
گفتی این که دست ما نیست بذارش پای زمونه
چه بباری چه بتابی چه بخندی چه بخوابی
عزیزم چه فرقی داره واسه اون که شد دیوونه
نکنه بری یه روزی با یه قایق از کنارم
واسه ی دلم نذاری نه اشاره نه نشونه
می دونم یه جای این عشق خستگی کار می ده دستت
مرغ عشقمون رو آخر می کنی بی آشیونه
من نمی دونم چی میشه نمی شه بگذرم از تو
شاید اون موقع ببارم تا شاید بیای به خونه
خلاصه فقط می خواستم قصمون رو گفته باشم
می دونم که آخر عشق با خدای مهربونه
دل من فکراشو کرده که صبور و باوفا شه
کاش دل تو هم صبور شه این روزا اگر بتونه
دیگه حرفی نیست عزیزم بجز اشکی که می ریزیم
کاش بپرسی راز عشق و از گلای ناز پونه



:: برچسب‌ها: دل , ستاره , مرغ عشق ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 4 / 7 / 1390

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد