به امید تو

 به اميد تو دل به آسمان بستم

به ياد تو به آسمان نگاه ميكنم

به عشق تو شب ها را تا سحر بيدار ميمانم

مينويسم درد دلم را تا فردا برايت بخوانم

به هواي تو به آسمان تاريك خيره ميشوم تا شايد چهره زيباي تو را ببينم

واقعيت اين است كه دلم براي تو تنگ شده

حقيقت اين است كه دلم به انتظار دوباره ديدن تو نشسته

دلتنگ چشمهايت

دست هاي  مهربانت

به لحظه اي مي انديشم كه بتوانم پرواز كنم

و به سوي تو بيايم

تازه فهميدم كه چقدر تو برايم عزيز و مقدسي

اي سرچشمه خوبي ها و پاكي ها

به هواي تو در اين شب دلتنگي سر به هوا شدم

چشم هاي بهانه گير، دست هاي  خالي ،شانه هاي پر از نياز

نه يك لحظه، نه يك روز، حرف از يك عمر دلتنگيست

انگار عمريست كه دلتنگم

ساده تر بگويم دلم ميخواهد كه  هميشه در كنارم باشي



:: برچسب‌ها: امید , تو , دل , آسمان , انتظار , دلتنگم ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 18 / 2 / 1392
کجایی سهراب؟

تو کجایی سهراب؟؟؟ 

آب را گـــــل کردند... 

چــــشم ها را بستند... 

وچـــــه با دل کردند...

وای سهراب کـــــجایی آخر...؟ 

زخـــــم هــا بر دل عــــــاشق کردند... 

خــــــون به چــــــشمان شـــــقایق کردند... 

تو کــــجایی سهراب؟؟؟ 

که هـــــمین نزدیـــــکی... 

عــــــشق را دار زدند... 

هــــمه جا ســـــایه ی دیــــوار زدند...

وای سهراب دلــــــم را کـشتند...

 

صــــــبر کن سهراب...!

 

 

قایقت جا دارد؟؟؟

 من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم

 

این جا نمیشود به کسی نزدیک شد

 

آدم ها از دور دوست داشتنی ترند!!

 



:: برچسب‌ها: سهراب , آب , دل , گل , عاشق , شقایق ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 19 / 10 / 1391
دل سنگ

 

کف پایم زخمی است

ودلم زخمی تر

لحظه ای صبر نما

تادلم را که به پایت افتاد،

از زمین بردارم.

سهم من از این عشق - چه تفاوت دارد - سهم این عشق کجاست؟

تو که ما را به تمنای وصال آزردی،

از چه آخر به دل ما غم هجران دادی؟

در دلت چیست؟ بگو

عشق ما یا غم او

درد ما یا تب او

تو ندانی که چه دردیست غم دل به زبان آوردن.

ما که دیگر رفتیم؛

ولی از عشق سخن با دل دیوانه نگو،

که دلت از سنگ است و دل دیوانه از شیشه

او که عاشق بشود،

نکند فهم که سنگ از شیشه چه بدش می آید.

عاقبت سنگ زد و شیشه شکست.

کودکی این را گفت؛

و دل من بشکست.

با خدا من گفتم درد دل از غم تو

و خدا گفت به من،

بنده کوچک من،

دل او از سنگ است.

پس تو بیهوده نکوش

دل او از سنگ است.



:: برچسب‌ها: دل , سنگ , شیشه , کودکی , خدا ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 12 / 5 / 1391
دلت را بتکان

دلـت را بتـکان...                                                                                 غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا



و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...



خـانه تـکانی دلـت مبـارک



:: برچسب‌ها: دل , غصه , تجربه , کینه , خاطره , خانه تکانی دل ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 23 / 10 / 1390
دل وروزنامه پیچیدم

دل و روزنامه پیچیدم توی جعبه ای گذاشتم

 خوب و محکم او نو بستم راه دیگه ای نداشتم

 بردمش اداره ی پست دادمش برات بیارن

 دل و تحویل نگرفتن پیش بسته ها بزارن

 گیر دادن دلت بزرگه نمیشه اون و فرستاد

 مونده بودم چه کنم من دل من یاد تو افتاد

 یاد اون روزی که قلبت یه دفعه مثل یه سنگ شد

 خاطراتت یادم اومد دل من دوباره تنگ شد

 حالا من این دل تنگ و میدمش برات بیارن

 این دفعه میشه فرستاد انگاری حرفی ندارن

 دل من قد یه دنیا تو رو دوست داره همیشه

 پیش من باشی نباشی عاشق هیشکی نمیشه

 دل من پیش تو باشه اگه میشه نگه اش دار

 حس کنم مال تو هستم لا اقل واسه ی یکبار  bi   

عاشق دلتنگی



:: برچسب‌ها: دل , روزنامه , اداره پست , عاشق ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 8 / 1390
دلتنگ

دل تنگ

دل تنگم!دل تنگم!

دل تنگِ خیلی چیزها

دل تنگ این همه دل تنگی ها

چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!

دل تنگم

دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی

دل تنگ این همه نبودن ها

دل تنگ این همه دل تنگی ها

دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست

دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست

و تمام هست هایی که نیست!

حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!

دل تنگ تر نیز خواهم شد

می رسد روزی که بگویم:

دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!! 



:: برچسب‌ها: دل , نیمه شب , دلتنگی ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 21 / 8 / 1390
دل من

 

دل من روی زمینه دل تو تو آسمونه
انقدر دوست دارم من که فقط خدا می دونه
بیا یه عهدی ببندیم ببینیم کدوم یک از ما
تا ته جاده ی دنیا بر سر عهدش می مونه
بعضی قلبا بی ستارن یه ستاره هم ندارن
شایدم ستاره هاشون مثل ما تو کهکشونه
برجای غرور بلندن که دارن به ما می خندن
کاش با هم بریم یه جا که بر خلاف شهرمونه
یادمه پرسیدم از تو که می شه با هم بمونیم ؟
گفتی این که دست ما نیست بذارش پای زمونه
چه بباری چه بتابی چه بخندی چه بخوابی
عزیزم چه فرقی داره واسه اون که شد دیوونه
نکنه بری یه روزی با یه قایق از کنارم
واسه ی دلم نذاری نه اشاره نه نشونه
می دونم یه جای این عشق خستگی کار می ده دستت
مرغ عشقمون رو آخر می کنی بی آشیونه
من نمی دونم چی میشه نمی شه بگذرم از تو
شاید اون موقع ببارم تا شاید بیای به خونه
خلاصه فقط می خواستم قصمون رو گفته باشم
می دونم که آخر عشق با خدای مهربونه
دل من فکراشو کرده که صبور و باوفا شه
کاش دل تو هم صبور شه این روزا اگر بتونه
دیگه حرفی نیست عزیزم بجز اشکی که می ریزیم
کاش بپرسی راز عشق و از گلای ناز پونه



:: برچسب‌ها: دل , ستاره , مرغ عشق ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 4 / 7 / 1390
دل من

 

 

قلب من

قالی خداست

تاروپودش از پر فرشته هاست

پهن کرده او دل مرا

در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب

برق می زند

قالی قشنگ و نو نوار من

از تلاش آفتاب

 

شب که می شود، خدا

روی قالی دلم

راه می رود

ذوق می کنم، گریه می کنم

اشک من ستاره می شود

هر ستاره ای به سمت ماه می رود

یک شبی حواس من نبود

ریخت روی قالی دلم

شیشه ای مرکّب سیاه

سال هاست مانده جای آن

جای لکه های اشتباه

 

ای خدا به من بگو

لکه های چرک مرده را کجا

خاک می کنند؟

از میان تاروپود قلب

جای جوهر گناه را چطور

پاک می کنند؟

آه

از این همه گناه و اشتباه

آه نام دیر تو است

آه بال می زند به سوی تو

کبوتر تو است

 

قلب من دوباره تند تند می زند

مثل اینکه باز هم خدا

روی قالی دلم، قدم گذاشته

در میان رشته های نازک دلم

نقش یک درخت و یک پرنده کاشته

قلب من چقدر قیمتی است

چون که قالی ظریف و دست باف اوست

این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است

هدهد است

می پرد به سوی قله های قاف دوست...^

 



:: برچسب‌ها: دل , قالی , خدا , قلب ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 2 / 7 / 1390

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد